زندگینامه مارک تواین
1402/10/12 ساعت 11:48:41

زندگینامه مارک تواین

زادروز 30 نوامبر 1835 / درگذشت 21 آوریل 1910

تولد مارک تواین

ساموئل لنگهورن کلمنس، مردی بود که با اسم مارک تواین شهرت پیدا کرد، در خانه ای که دو اتاق داشت در فلوریدا، از شهرهای ایالات میسوری، به دنیا آمد. دقیقا در 30 نوامبر سال 1835. سمی کوچولو دو ماه زودتر از موعد به دنیا آمد. به اندازه ای کوچک و ضعیف بود که مادرش جِین، می ترسید زنده نماند. در آن زمان کودکان بسیاری، مانند سه تا از شش برادر و خواهر سمی، در دوران کودکی مرده بودن. سم کلمنسولی زنده ماند، و برای زنده ماندن حسابی مادرش را به دردسر انداخت.
چهار سال بعد 1839، خانواده سم به شهر بزرگتر هانیبال، در همان ایالت میسوری، نقل مکان کردند. پدر سم"جان کلمنس" حقوق دان و مغازه دار بود. جان امیدوار بود با این تغییر دوران سخت زندگی را پشت سر بگذارد.

دوران مدرسه مارک تواین

سم به مدرسه ای می رفت با ساختمان چوبی که متعلق به خانم هور بود. این مدرسه در خیابان مِین بود. سم دیکته محشری داشت و همینطور عشق خواندن داشت، ولی بی قرار بود و زود هیجان زده می شد. او بیشتر اوقات مقررات مدرسه را زیر پا می گذاشت و از مدرسه جیم می شد. هانیبال شهر کوچکی کنار رود می سی سی پی بود، بین دو دماغه مشرف به رود. سم آن را ((بهشت پسربچه ها)) می نامید. او و دوستانش یواشکی فلنگ را می بستند و به جزیره ای در وسط رود می سی سی پی می روفتند، تا ماهی بگیرند، شنا کنند و چپق های ساخته شده از چوب بلال دود کنند. روزهای دیگر را در جنگل بازی می کردند و وانمود می کردند دزد دریایی، سرخ پوست، یا اینکه رابین هود و دارودسته اش هستند.سم هر سال تابستان چندین هفته به مزرعه دایی خود، جان کوئارلز، می رفت. در این مزرعه سم و پسردایی هایش شب ها را در کنار کلبه برده ها می گذراندند. سم مخصوصا دوست داشت در کنار نور لرزان آتش به قصه های عامیانه و داستان های اشباح گوش کند که مردی به نام عمودانیل تعریف می کرد. سم هرگز روش قصه گویی عمودانیل، کلماتی که به کار می برد، و آهنگ سخن گفتن او را فراموش نکرد. سال ها بعد صدای عمو دانیل الهام بخش داستان های خود سم شد.

((کار هر چیزی است که آدم مجبور باشد انجام دهد و بازی هر چیزی است که آدم مجبور نباشد انجام دهد.))

مارک تواین پس از مرگ پدر

پس از سال 1847 که پدر سم از دنیا رفت، سم مجبور شد از مدرسه بیروی بیاید و در روزنامه میسوری کوریه کارآموز کارگری چاپخانه شود. سم زیاد کتاب می خواند؛ هر کتابی که دستش به آن می رسید.

در سال 1850 سم برای کار کردن پیش برادر بزرگ ترش اوریون به هفته نامه هانیبال ژورنال رفت. به زودی سم، که اکنون نوجوانی شده بود، شروع به نوشتن کرد. داستان های فکاهی، شعر و خبرهای محلی که سم می نوشت در هانیبال ژورنال چاپ می شد.سم برای تنوع ایجاد کردن در این هفته نامه، گاهی پای نوشته های خود امضای دبلیو اپامینونداس آدرستوس بلاب می گذاشت، یا توجه خواننده ها را با تیترهایی مثل تیتر زیر جلب می کرد:

حادثه وحشتــــناک!

500 کشته و مفقود!

تیتر بالا را حروف چینی و آماده کرده بودیم و انتظار داشتیم از آن استفاده کنیم، اما چون این حادثه هنوز اتفاق نیفتاده است، خواهیم گفت....

روش گزارش نویسی جذاب سم باعث افزایش فروش ژورنال شد، اما اوریون روش برادرش را در کش دادن، پیچاندن و حتی اختراع خبر نمی پسندید.

وقتی سم 17 ساله شد:

روح بی قرار او طاقت یک جا ماندن نداشت؛ ابتدا او به سنت لوئیس کشاند، سپس به نیویورک، فیلادلفیا، کیوکاک(آیو)، شیکاگو و سین سیناتی رفت. سم می خواست پول بدست بیاورد؛ پول هنگفت. بنابراین وقتی شنید مردم از تجارت گیاه کاکائو در آمریکای جنوبی پول خوبی یه جیب می زنند، تصمیم گرفت به آن جا برود ولی موفق نشد به پل جونز برگشت. یاد رویای دوران کودکی اش افتاد که دلش می خواست ناخدای کشتی شود و ناخدا هوراس بیکسبی را قانع کرد که او را با خود ببرد. سم کلمنس به کارکنان کشتی بخار پیوست. سم بعد ها نوشت ((فکر می کردم تنها کاری که ناخدا باید انجام دهد نگه داشتن کشتی در رود است و اصلا به نظرم نمی رسید که این کار فوت و فن زیادی داشته باشد، زیرا عرض می سی سی پی خیلی زیاد بود.))

تولد مارک تواین!

در نقاط خاصی از رود می سی سی پی، شغل عمق سنج کشتی این بود که ریسمان وزنه داری را به آب بیندازند تا به کف آب برسد. این ریسمان داره گره هایی به فاصله 6 فوت ( یا یک بغل بود). کشتی بخار باید در آبی حرکت می کرد که دست کم دوازده فوت یا دو بغل عمق داشته باشد که در واقع دومین گره روی ریسمان بود. هنگامی که ناخدا فریاد عمق سنج را می شنید که می گفت ((مارک تواین)) (نشانه دوم)، می فهمید که کشتی حاشیه امنیت کمی دارد یا در مرز خطر است. این توصیف خوبی از وضعیت سم کلمنس در زندگی هم بود، بنابراین او ((مارک تواین)) را به عنوان اسم مستعار خود انتخاب کرد.

ناخدا مارک تواین

در آوریل سال 1859، سم گواهینامه ناخدایی خود را دریافت کرد و حالا می توانست با حوقوق ماهیانه 250 دلار مشغول به کار شود؛ سم برای اولین بار در زندگی لبتاس گران قیمت خرید و غذای خوب خورد. سم ناخدای کشتی و صاحب اختیار مسافران بود. سم، پشت سکان یا در حال استراحت روی عرشه، دوست داشت برای مسافران و کارکنان کشتی داستان سرایی کند. او بعد ها گفت که زندگی روی می سی سی پی برایش مدرسه ای بود که در آن با طبیعت آدمی و زندگی آمریکایی آشنا شد. اما سرنوشت این نبود که سم تا آخر عمر ناخدای کشتی بخار باشد. در بهار سال 1861، پس از آن که آبراهام لینکلن رئیس جمهور شد، در آمریکا جنگ داخلی درگرفت. ناگهان آمریکایی ها به جان هم افتادند. همه رفت آمدهای تجاری می سی سی پی قطع شد. سم شانس آورد که در همان زمان برادرش اوریون رئیس سرزمین نواداشد. اکنون سم هم، در مقام منشی شخصی اوریون، به آن جا می رفت.

سفری هیجان انگیز

در ماه ژوئیه، دو برادر سوار دلیجان شدند تا سفر سه هفته ای از سنت جوزف در میسوری به سوی کارسون سیتی در نوادا را شروع کنند.سفر با دلیجان برای برادران کلمنس نوعی ماجراجویی بود. هنگام عبور از دشت های غرب می سی سی پی و شرق کوه های راکی سم و اوریون برای نخستین بار چشمشان به بوفالو، کایوت، خرگوش وحشی و آنتلوپ افتاد. سم و اوریون از رسیدن به کارسون سیتی تا حدودی متاسف بودند، زیرا سفرشان خیلی هیجان انگیز بود. سم در شفل جدید خود ((نه کاری داشت انجام دهد و نه حقوقی می گرفت.)) اما برایش اهمیتی نداشت. در نوادا راه های ثروتمند شدن زیاد بود؛ در سال 1859 یکی از بزرگترین معادن نقره شناخته شده در جهان، به نام کامستاک لود، در این منطقه کشف شده بود. کارسون سیتی را ((تب نقره)) فراگرفته بود. سم بعدها اعتراف کرد(( دست از مقاومت کشیدم و مثل دیوانه ترین آدم ها اختیار خودم را از دست دادم.)) جست و جوی نقره سخت تر از آن بود که سم انتظارش را داشت. پس از شش ماه کندن زمین با بیل و سوراخ کردن سنگ ها با مته، سم هنوز در سمت ((وشکسته)) جنون ((ثروتمند یا ورشکسته شدن)) از طریق معدنکاری بود. او به شغل واقعی نیاز داشت. در ژوئیه 1862، روزنامه محلی تریتوریال انترپرایز به سم شغل خبرنگار محلی با حقوق هفته ای 25 دلار پیشنهاد کرد.

سم خبرنگار

سم در مقام خبرنگار محلی برای پیدا کردن تیترها و خبرهای هیجان انگیز باید به تئاترها، بارها و پاسگاه های پلیس ویرجینیا سر می زد. وقتی هیج جا خبری نبود، از قوه تخیلش استفاده می کرد. سم در یکی از نخستین ستون هایی که در روزنامه نوشت با مردی مصاحبه کرد که با گاری سرپوشیده عازم کالیفرنیا بود سم در خبری که تنظیم کرد نوشت (( این گاری را از میان یک جنگ سرخ پوستی هم گذراند. جنگی که تا امروز در هیچ جای تاریخ نامی از آن برده نشده است.)) این روش روزنامه نگاری خوب نبود، اما داستان خوبی از آب درآمد! سبک نویسندگی سم با غرب شلوغ و پر جنجال جور در می آمد. او متوجه شد برای پرکشش و با مزه کردن خبرها استعداد دارد. سرانجام سم حرفه مناسب خود را یافت. او ضمن پرورش سبک نویسندگی خاص خود، می خواست نام جدیدی هم انتخاب کند که برازنده این سبک باشد. بسیاری از نمیسندگان آن روز، مخصوصا طنز نویس ها، از نام مستعار استفاده می کردند. اما هیچ یک از نام ها به اندازه نامی که سم در سوم فوریه سال 1863 انتخاب کرد، شهرت نیافتند: مارک تواین.

مارک تواین در حال نوشتن

شروع معروفیت مارک تواین

مارک تواین نه تنها به علت شوخ طبعی و متلک های آبدارش شهرت یافت، بلکه آشکار کردن بی عدالتی، حقه بازی و ریاکاری نیز باعث شهرت او شد. دست مارک برای نوشتن در انترپرایز کاملا باز بود تا اینکه یک روزنامه نگار رقیب، که مارک در نوشته ای او را دست انداخته بود، خواستار دوئل با مارکشد. مبارزه رسمی با سلاح. مارک، به جای این که جانش را به خطر بیندازد، فلنگ را بست و به سان فرانسیسکو رفت.

تاریخ های مهم در زندگی مارک تواین:

در سال 1865 (( جیم اسمایلی و قورباغه جهنده )) منتشر شد.

در سال 1876 (( ماجراهای تام سایر )) منتشر شد.

در سال 1881 (( شاهزاده و گدا )) منتشر شد.

در سال 1884 ((ماجراهای هکلبری فین )) منتشر شد.

در سال 1907 از دانشگاه آکسفورد دکتری افتخاری می گیرد.

در سال 1910 روز 21 آوریل مارک تواین از دنیا می رود.

منزل شخصی مارک تواین

برخی از آثار مارک تواین:

سخن ماندگاری از مارک تواین

"یک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند و به سر جای اولش برگردد؛ ولی در همین مدت یک حقیقت هنوز دارد بند کفش های خود را می بندد تا حرکت کند."

"وقتی جوان تر بودم می توانستم هر چیزی را به یاد بیاورم، خواه اتفاق افتاده بود و خواه اتفاق نیفتاده بود."

© Copyright 2019 All Rights Reserved

طراحی سایت نونگار پردازش